۱۳۹۱ آبان ۲۲, دوشنبه

کَلک تُرکی

یه همسایه پیری داریم حدود هشتاد ساله . ایشون رو اکثر روزا میبینم . چند سال مسئله بود برام که چرا ایشون همیشه دوچرخه دستشونه منتها سوارش نمیشه . امروز ظهری به خودم جرات دادم و بعد از سلام و احوالپرسی من و منّی کردم و سوالم را باهاش مطرح کردم . کمی یکه خورد و گفت : قدر جوانی ات! را بدان . من چون کمرم خم که نه ، دولا شده بخاطر اینکه کسی متوجهش نباشه به دوچرخه تکیه میدم  و راه میرم . این عصای دستمه پسرم .
ما را بگو ...

۱۳۹۱ آبان ۲۱, یکشنبه

بقال

در این دوره و زمونه بقال حسابی کسی است که موارد تاریخ گذشته موجود در مغازه  را به اهل و عیالش هدیه دهد همینجوری لاجَرَم !

۱۳۹۱ آبان ۲۰, شنبه

کسب مدال طلای المپیاد جهانی اختراعات از سوی تیم روباتیک دانشگاه آزاد اهر


آفرین بچه ها مبارکادون و مون باشه . سرفرازمون کردین


تیم دانشگاه آزاد اسلامی واحد اهر مدال طلای المپیاد جهانی اختراعات و ابداعات بیست و سومین دوره نمایشگاه اختراعات و نوآوریهای معتبرترین المپیاد جهانی را ازآن خود کرد.
 این مسابقات که به صورت سالانه در کشور مالزی برگزار می شود امسال با شرکت بیش از 200 طرح در قالب اختراع از کشورهای مختلف در شهر کوالالامپور پایتخت کشور مالزی برگزار شد.
بعد از بررسی و جمع بندی امتیازات این تیم از طرف کمیته فنی و داوری جهانی طرح های(اختراع) برگزیده معرفی شدند که تیم رباتیک دانشگاه آزاد اسلامی واحد اهر موفق به کسب مقام اول و طلای این مسابقات گردید.
این طرح که ربات دستیار پزشک نام دارد با همکاری ستار خلیلی و حامد عبداله زاده طراحی و ساخته شده است.
ستار خلیلی سخنگوی این تیم در ارتباط با این طرح ابتکاری گفت: طرح ربات دستیار پزشک جهت کمک و همکاری در گروه پزشکی و درمانی مورد استفاده قرار می گیرد که به راحتی در اکثر مراکز درمانگاهی و بیمارستانی کاربرد خواهد داشت.

۱۳۹۱ آبان ۱۹, جمعه

بالهای خوشبختی



فیلم بالهای خوشبختی را دیدین ؟ من پریروز از تلویزیون و احتمالن شبکه سه دیدم به کارگردانی بهروز شفیعی  . بنظرم عالی بود . سعيد پورصميمي بازيگر نقش اول فيلم است . فیلم ماجراهای زندگی دو همسایه را به تصویرمی کشد که یکی از این دو خانواده زندگی آرام و دیگری به دلیل بیکار بودن پدر خانواده و دعوا و اختلاف بین پدر و مادر روزهای پر تنشی را پشت سر می گذارند و پرتاب وسیله ای از سوی پارسا، پسر کوچک خانواده به حیاط همسایه ، آغاز ماجراهایی میشود که نه تنها از طلاق دو زوج جلوگیری می کند بلکه به نوعی باعث تحکیم بنیاد خانواده نیز می شود. در این فیلم پارسا ( پارسا نصیریان) این پسر خردسال بازیگر را ببینین اگر، عاشقش میشوید 



۱۳۹۱ آبان ۱۱, پنجشنبه

قلی خان سالار(ساری قلی خان)

اِاِاِ !
با موسيقی دوره های قبل آذربايجان مثلاًدوران مشروطيت چقدر آشنايی داريد ؟
دكتر قره داغی ـ من فقط در حد چيزهايی كه از پدرم شنيده ام مي‌دانم . پدر من « قلی خان سالار » بود كه ايشان نسبت به زمانة خودشان از نظر سواد خيلی باسواد بودند و برخی ها می دانند كه ايشان در دوره ای مدرك ديپلم داشته اند كه در آن زمان اصلاً مدرك ديپلم را كمتر كسی داشت . ايشان در سال 1254 شمسی به دنيا آمده بوده و در سال 1348 شمسی در بيمارستان آزاد تهران حدوداً در سن 94 سالگی فوت كردند . ايشان به 5 زبان دنيا همراه با ادبيات آنها تسلط كامل داشت . به ايشان « ساری قلی خان » مي‌گفتند . البته ايشان اصلاً زردچهره نبودند ومن هميشه تعجبم از اين است كه چرا به ايشان « ساری …» می گفتند ؟ ايشان موهايی به رنگ سفيد داشتند حتی پوستشان هم سفيد بود . كه معمولاً موهايش را رنگ می كرد . سفيد از نوعی كه الان هم بعضاًدر جامعه می بينيم كه از همان نوع بود . ايشان همانطور ی كه گفتم به 5 زبان از جمله روسی ، فرانسه ، عربی را مثل زبان مادری اش حتی ادبيات آن تسلط كامل داشت . فارسی و تركی را هم كه می دانست . من ديده بودم كه به زبان ارمنی و كردی هم صحبت می كرد . در واقع در آن دورة بی سوادی وی با 7 زبان آشنايی داشت البته در مورد موسيقی و ادبيات آن دوره هم بايد بگويم كه من فقط از ايشان چيزهايی شنيده ام . فقط در اين حد . پدر من و دوستانش تفكرات روشنفكری خود را از طريق جملات طنز در جامعه نزج و نسخ مي‌دادند . با توجه به اينكه ارتباطات در آن دوره مثل دورة امروزی ما قوی و با سرعت انجام نمی گرفت . حتی آنها در زمان اشغال آذربايجان توسط روسها حتی قهوه خانه ای و محفلی تشكيل دادند در محلة « ايكی قاپيلی » يا «ايكی قالا» به نام « ائششك لر قهوه سی » و خيلی ها هم فرض كرده بودند كسانی كه به اين قهوه خانه می روند افرادی بی شعور و لمپن هستند در حالی كه اقتضای زمان ايجاب كرده بود كه آنها برای انتقال پيام خود به جامعه در كسوت چنين اسمی كار خود را انجام دهند . آنها سياستمداران و افراد متفكری بودند كه به دليل اختناق حاكم در جامعه در اين محفل از طريق طنز و ماجراهای طنز افكار و عقايد را در جامعة تبريز انتشار می دادند . حتی پس از اتمام دورة اشغال و عقب نشينی روسها باز اين كار ادامه يافت و در روزنامة توفيق صفحه ای اختصاص داده شد به حزبی به همين نام « حزب خران » كه فكر می كنم حتی عضوگيری هم كردند . شعری را مربوط به آن دوره كه پدرم مي‌خواندند برايتان می خوانم و احتمال غريب به يقين اين شعر را هم خودش سروده بوده با همان وزن و آهنگ شعر معروف « گلی خوشبوی در حمام روزی …» با اين مضمون در مورد وضعيت نان و جو موجود چون در آن دوره وضعيت نان بد بود و نانواها خاك را قاطی آرد كرده و به مردم می دادند در اعتراض به آن وضع اين شعرگفته شده :

يكی نان سياه بد قواره

رسيد از دست وردستی به دستم

بدو گفتم : جوپی يا نان گندم

تو نانی واقعاً يا بنده مستم

بگفتا من نه جو هستم ،نه گندم

وليكن با جوو گندم نشستم

كمال همنشين در من اثر كرد

و گرنه من همان خاكم كه هستم

زسنگك چون شنيدم اين سخن را

پريد هوش از سر و عقلم ز دستم

به تنقيد مسبب های اصلی

دهان را باز كردم ديده بستم

بگفتم كه برو باعث حياكن

مگو ديگر كه من ميهن پرستم
.
.
... : از FB - RANA