۱۳۹۲ اردیبهشت ۶, جمعه

ادوارد دست قیچی / کارگردان: تیم برتون

نوه: برای چی برف میاد مادربزرگ؟ از کجا میاد؟
مادربزرگ: داستانش طولانیه عزیزم.
نوه: برام بگو.
مادربزرگ: امشب نه. بگیر بخواب.
نوه: خوابم نمیاد. برام بگو، خواهش می‌کنم.
مادربزرگ: باشه. بذار ببینم ... فکر کنم با قیچی شروع شد.
نوه: قیچی؟
مادربزرگ: انواع متفاوت قیچی وجود داره. و روزی مردی زندگی ‌می‌کرد که جای دستهاش قیچی داشت.
نوه: یه مرد؟
مادربزرگ: آره.
نوه: توی دستاش قیچی داشت؟
مادربزرگ: نه، دست قیچی بود. اون عمارت بالای تپه رو می‌شناسی؟
نوه: تسخیرشدست.
مادربزرگ: خب، خیلی وقت پیش یه مخترع اونجا زندگی می‌کرد. فکر کنم که همه چیز درست می‌کرد. اون حتی یک انسان درست کرد. براش قلب، مغز و همه چیز گذاشت؛ البته تقریبا همه چیز. میدونی، مخترع خیلی پیر بود. قبل از اینکه بتونه اون مرد رو کامل کنه، می‌میره. بنابراین اون مرد تنها گذاشته شد ... ناقص و بی‌کس.
نوه: اون اسم نداشت؟
مادربزرگ: معلومه که داشت. اسمش ادوارد بود.


از صفحۀ ف ب امید خاکپورنیا

۱۳۹۲ اردیبهشت ۱, یکشنبه

همسر داری


برای همۀ امور در اجتماع امروزی ، حداقل ِ اقل، مدرک دیپلم میخان ازت .
اما
برا همسرداری حتا مدرک سیکل و یا بیسواتی هم به منظور نیس (ء)


۱۳۹۲ فروردین ۳۱, شنبه

پدیدارشناسی انسان‌های موفق: تفاوت آدم‌های موفق با معمولی (5)

  چگونه در کارمان موفق شویم
تا الان سری مقالاتی که از وبلاگ "مجید زُهری" عزیز را که خاندم ، احساس کردم چنین آموزشی حداقل برای خودم بسیار با ارزش است از برای راهنمایی و طریقۀ موفقیت در کار و شغل ام ... برای همین تصمیم گرفتم این مطالب را در اینجا هم بیاورم تا شاید بدرد کسی هم بخورد !
 
 
خلاصه‌گرایی متمرکز یا آشفتگی وسیع‌؟
 
بر خلاف باور رایج که موفقیت انسان را در پرکاری او می‌داند، اصولاً آدم‌های موفق روی تعداد زیادی از مسائل فکر نمی‌کنند. آن‌ها تلاش خود را فقط به مسائل مهم زندگی خود خلاصه می‌کنند. این مختصرگرایی باعث می‌شود هم کیفیت مسائلی که به آن‌ می‌پردازند بالا برود، و هم قادر باشند آن‌ها را به سرانجام برسانند. به‌عبارتی، آدمی موفق است که فقط به موضوعات جدی اهمیت بدهد و بیخود دور خودش را با دغدغه‌های بی‌شمار و نامربوط پر نکند.

انسان معمولی در مقابل، ذهن خود را به‌‌دست مجموعه‌ی سنگینی از مصائب، دغدغه‌ها و بحران‌ها سپرده که گاه او را در خود فرومی‌بلعند و دیگر امکانی برای شروع-ادامه-خاتمه‌ی هر یک از این مسائل نمی‌گذارند. جالب این‌جاست که بسیاری از این مصائب/دغدغه‌ها/بحران‌ها اصلاً نقشی در زندگی او ندارند و آدم معمولی بی‌جهت خود را درگیر در آن‌ها کرده است! انسان معمولی به درگیری‌های ذهنی عادت کرده است و با مشغول‌کردن خود، به وقت‌گذرانی خود اعتبار و به زندگی‌ خود معنا می‌دهد.

انسان موفق با بی‌توجهی به حواشی زائد، فقط بر آن‌چیزی تمرکز می‌کند که با زندگی‌اش رابطه‌ی مستقیم دارد، آن‌هم یک به یک. انسان معمولی با بازکردن چند پرونده با هم، سرگردان در حاشیه‌هاست و اصولاً قدرت تمرکز بر هیچ چیز را به‌طور مشخص و پایا ندارد.

انسان معمولی از هزار کار فقط شمه‌ای می‌داند (یا گاه فکر می‌کند که می‌داند!) و آماده‌ی حضور در هر کاری است بدون این‌که تخصصی در آن داشته باشد؛ انسان موفق معدود کاری را می‌داند، اما تکمیل و تخصصی. انسان معمولی به هزار کار دست می‌زند و به هزار موضوع در آنِ واحد فکر می‌کند؛ انسان موفق فقط بر معدود کارهایی تمرکز می‌کند و دست می‌زند که در آن‌ها سررشته دارد و به زندگی‌اش مستقیم مربوط‌اند.

انسان موفق روی مسائل مهم کار می‌کند و انسان معمولی خود را فقط مشغول می‌کند تا کاری کرده باشد! به همین لحاظ است که درون ذهن آدمی معمولی، پرونده‌های باز و کارهای ناتمام، بی‌شمار پراکنده‌اند و این‌قدر روی هم تلنبار می‌شوند که خلاصی از آن‌ها دیگر ناممکن می‌شود.  انسان موفق در مقابل، هر روز در حال جشن‌گرفتن نتیجه‌ای است که از پایان هر یک از کارهایش می‌گیرد و هیچ کاری را بدون پایان کار قبلی شروع نمی‌کند.

به تکرار، تفاوت انسان موفق با معمولی در نظام فکری این‌دو است.
 
 قسمت اول (+) قسمت دوم(+) قسمت سوم (+) قسمت چهارم(+)


۱۳۹۲ فروردین ۲۷, سه‌شنبه

شامپو یا "لیان شامپو"

الهی !

تفاوت رنگها نمایان است مقداری
بیاییم قدری از شامپو هم حرف بزنیم
قریب به سی سال است که از شامپو پاوه برای شستن موهای سرم استفاده میکنم . چند روز پیش چند عدد از آنها را از سوپری محله مان تهیه کردم . 
بدون اینکه به رنگ ظاهرشان توجه کنیم ، برای استحمام یکی را به حمام برده که هنگام باز کردن درب شامپو متوجه شدم مایع داخل آن بسیار رقیق و آبکی است و وقتی به سرمان مالیدن فرمودیم مثل آب روان به پایین جریان پیدا کرده و هیچگونه کفی هم پس نداد لامصبِ بی کیفیت.
سرمان را تمیز و نیمه تمیز شسته و از حمام بیرون زده و یکی دیگر از شامپوها را با این یکی مقایسه کردیم که از نظر رنگ و غلظت با هم خیلی فرق داشتند ... به تاریخ انقضاشان دقت کرده که هردو زمان فوتشان تاریخ 8/12/92 بودن ... 

علت قضیه هنوز در دست تفحص و بررسی بنده س ! اما ظاهرن اینروزا زردۀ تخم مرغ شاید کمتر گیر میاد انگاری بدلیل فزونی قیمت اش



۱۳۹۲ فروردین ۲۴, شنبه

پدیدارشناسی انسان‌های موفق: تفاوت آدم‌های موفق با معمولی (4)

چگونه در کارمان موفق شویم
تا الان سری مقالاتی که از وبلاگ "مجید زُهری" عزیز را که خاندم ، احساس کردم چنین آموزشی حداقل برای خودم بسیار با ارزش است از برای راهنمایی و طریقۀ موفقیت در کار و شغل ام ... برای همین تصمیم گرفتم این مطالب را در اینجا هم بیاورم تا شاید بدرد کسی هم بخورد !

ارزش زمان
می‌گویند "وقت طلاست"! واقعیت این است که طلا را می‌شود به‌دست آورد، اما وقت یا زمان مقوله‌ای فرار است و وقتی که رفت، دیگر بازگرداندنی نیست! از این‌روست که بر زمان قیمت نمی‌توان نهاد.

آدمی موفق است که در مقیاس زمان، بیش‌ترین نتیجه را عاید خود کند. انسان موفق کسی‌ست که از زمان خود بهترین بهره‌برداری را برای رشد و رفع نیازهای خود می‌کند. به این می‌گویند "درک محتوایی از زمان"... و ارزش زمان برای آدمی موفق بی‌مانند است.

 نقطه‌ی مقابل کسانی هستند که زمان برای آن‌ها فقط "می‌گذرد". انسان معمولی، با ذهنی مه‌گرفته، در یک زندگی روتین و ماشینی، صبح را شب می‌کند و شب را صبح و گذر عمر نمی‌بیند. انسان معمولی ذخیره‌ی زمانی خود را بی هیچ چشمداشتی خرج می‌کند و به باد فنا می‌دهد، زیرا ارزش محتوایی زمان را نمی‌فهمد. بعد هم زانوی غم بغل می‌گیرد و بر زمان‌ها و فرصت‌های از-دست-شده افسوس می‌خورد! از این‌گونه افراد در اطراف همه‌مان بسیارند: کسانی که ساعت‌ها پای اینترنت یا تلفن وقت تلف می‌کنند، یا در محیط کار به جای کارکردن، با همکاران یا مشتری‌ها مشغول گپ‌زدن هستند، یا تفریحی برای خود دست‌وپا کرده‌اند که مشغولیت اصلی آن‌ها شده و مشغله‌ی اصلی زندگی آنان را کمرنگ کرده است. اینان کلاً کار و زندگی را محلی برای وقت‌گذرانی می‌بینند نه چیز دیگر. آدمی معمولی، خود و زندگی‌اش را چنین تعریف می‌کند.

هر چقدر زندگی آدمی موفق با برنامه، هدفمند و متحرک است، فکر و زندگی آدمی معمولی گسیخته و ساکن است. آدمی موفق، با استفاده‌ی بهینه از زمان، آینده‌ی خود را می‌سازد؛ آدمی معمولی اما، حتا از فکرکردن به آینده وحشت دارد و امروز را به فردا می‌اندازد؛ فردایی که هیچ‌وقت از راه نمی‌رسد! آدمی موفق برای هر بخش از کارهایش زمانی را اختصاص می‌دهد و یکی بعد از دیگری آن‌ها را به پایان می‌رساند. آدمی معمولی در مقابل،‌ این‌قدر کارها را پشت گوش می‌اندازد و روی هم تلنبار می‌کند که خودش زیر آن‌ها دفن می‌شود!

چه باید کرد؟
بهره‌گیری صحیح از زمان نخست نیازمند درک ارزشمندی آن است. ما باید عمیقاً درک کنیم که زمان چیزی نیست که بشود خرید یا به‌دست آورد. زمان فقط از دست می‌رود و ما کم‌ترین دخل و تصرفی در آن نداریم. تنها کاری که ما می‌توانیم بکنیم، سازگارشدن با خصوصیت محتوایی زمان است و استفاده‌ی بهینه از آن.

وقتی کاری برای انجام وجود دارد، بهترین زمان برای انجامش همین الان است، نه فردا. هیچ کاری را حتا یک دقیقه نباید عقب انداخت. باید دست بر زانو گذاشت و از جا برخاست.

بزرگی کارها گاه انسان را از انجام‌شان بازمی‌دارد. کافی‌ست که آن‌ها را به بخش‌های کوچک‌ تقسیم کنید و برای هر بخش زمانی معین نمایید. توجه کنید که با شروع هر کار، بدون فرجام آن‌را رها نکنید و سراغ بعدی نروید.

برنامه‌ی هر روز را شب قبل بریزید. یک دفترچه کوچک تهیه کنید و کارهای فردا را فهرست‌وار و با ذکر ساعت انجام هر کار، در آن بنویسید. با مکتوب‌کردن کارهایی که قرار است انجام بدهید، از لحاظ روانی خود را در مقابل آن‌ها متعهد کرده‌اید. کارها را بر اساس نوع اهمیت آن‌ها رتبه‌بندی کنید. صبح، با مرور فهرست خود، کارها را یکی بعد از دیگری انجام بدهید. توجه کنید که کارها بر اساس درجه‌ی اهمیت خود باید دست گرفته‌ شوند: مهم‌ترین و سخت‌ترین اول و سپس ساده‌ترها. با این روش، توان انجام کارهای شما به حد چشمگیری افزایش خواهد یافت.

برای این‌که از التزام خود به درک زمان برآورد صحیحی داشته باشید، لحظه‌ی شروع و اتمام هر کار را در دفتر خود ثبت کنید،‌ حتا روزمره‌‌ترین کارها را. مثلاً وقتی صبح برمی‌خیزید، زمانش را بنویسد و بعد که نرمش می‌کنید همین‌طور و بعد طول زمان دوش‌گرفتن خود را و به همین ترتیب. شب‌هنگام، روز خود را بر اساس ساعت‌های ثبت‌شده مرور کنید. باور کنید از درازی مدت بعضی از کارها و همین‌طور فاصله‌ی زمانی بین کارها (وقت تلف‌شده) حیرت خواهید کرد! با این سیستم، روز خود را بهتر می‌توانید زمانبندی و برنامه‌ریزی کنید.

 پروژه‌های زندگی خود را بایستی حتماً در یک ظرف زمانی تعریف کنید و برای هر کار زمانی مشخص بگذارید. مثلاً وقتی می‌خواهید به سفر بروید،‌ طول پرواز و ساعت ورود و بعد برنامه‌ی کاری یا تفریحی خود را از قبل بر روی کاغذ بنویسید یا برای خواندن یک کتاب، زمان خاصی معین کنید: مثلاً در طول یک ماه، هر شب یک ساعت، از ساعت نه تا ده شب. بعد به برنامه‌ای که تعیین کرده‌اید وفادار بمانید. وقتی برای خرید می‌روید، لیست اجناس مورد نیاز و زمانی که باید در فروشگاه بگذرانید (تقریبی) بنویسید و طبق همان عمل کنید. باور کنید با این روش،‌ کل کارهایی را که در یک روز انجام می‌دادید، در کمتر از چند ساعت انجام خواهید داد و هیچ کاری عقب نخواهد افتاد.


قسمت اول (+) قسمت دوم(+) قسمت سوم (+)


۱۳۹۲ فروردین ۲۱, چهارشنبه

آن شب « خنده بازار» و اين شب « مش اسماعيل»!!!

 میخاستم در مورد عنوان همین مطلب چند سطری قلمی کنم ! دیدم جناب خضوعی در وبلاگش بهتر از من جان ِ مطلب را ادا کرده است و آنرا باز نشر کردم.

در روزگاري كه عصر ارتباطات است و كوچك ترين رويدادي در سطح جهاني خبر مي شود و همه خبردار مي شوند، انگار در جامعه ي ما هنوز سامانه « چاپار» برقرار است كه رويدادي چون زلزله، چنين دير خبر مي شود و به گوش ها مي رسد. يادمان است كه آن شب كه در اين گوشه ايران يعني آذربايجان غوغا بود و شيون مرگ بلند مي شد، شبكه سراسري مان داشت « خنده بازار» پخش مي كرد.
ديروز ساعت 16 و 22 دقيقه زمين لرزه اي به بزرگي 6.1 ريشتر و با عمق كانوني 12 كيلومتر به مركزيت شهر كاكي ( شهرستان دشتي) در استان بوشهر به وقوع پيوست. تا 6 ساعت بعد تصويري از اين زلزله در خبرگزاري هاي رسمي و نيمه رسمي و دولتي و نيمه دولتي شناخته شده ي ما نبود و ساعت 23 و 37 دقيقه خبرگزاري مهر گزارش تصويري با يك تصوير منتشر كرد. خبرگزاري فارس اما ساعت22 و 52 دقيقه و همچنين 23 و 25 دقيقه دو گزارش تصويري كامل منتشر كرد. خبرگزاري دولتي ايرنا هم اولين گزارش تصويري خود را ساعت 22 و 45 دقيقه در خروجي خود قرار داد. تا پايان روز بيستم فروردين تعداد كشته ها 37 نفر و تعداد مصدومين 887 نفر اعلام شد كه حال يكصد تن از آن ها وخيم بوده است.
مسئولان بلندپايه ي كشورمان به زودي پيام تسليت صادر كردند و سه روز در استان بوشهر عزاي عمومي اعلام شد.
موضوع را در خبرگزاري ها پيگير بودم. خبر را برنامه هاي خبري شبكه هاي سراسري نيز منتشر كردند. وقتي شبكه استاني « سهند» مان را گشودم، داشت « مش اسماعيل»  ـ جُنگ شبانه ـ را مي داد كه با مجري برنامه خنده بازار راه مي انداختند. بي ترديد وقتي عضوي از اعضاي پيكر ايرانمان به درد مي آيد، اصولاً ديگر عضوها را نبايد قراري باشد. اينجا انتظار مي رفت كه چنين برنامه اي پخش نشود. يادمان است آن شب و آن روز كه چه روزي داشتيم و حتي قرمز پوشيدن مجري برنامه در شبكه ي استاني مان نيز به ما بر مي خورد و يادمان است به خاطر آن « خنده بازار» حتي نماينده مان در مجلس تذكر داد. مردم خوب بوشهر و زلزله زدگان و عزيز از دست دادگان نيز امروز بسيار حساس و آسيب پذير چشم شان به همه ي ايرانيان است. بايد كه قدري به هوش باشيم.
تصاوير را دقيق شويم. خانه هايشان شبيه خانه هاي ماست. صورت شان چون صورت ماست و انگار همه از يك ناحيه زخم بر مي داريم. الآن آن ها شبيه ترين ايراني به ما هستند. 


پدیدارشناسی انسان‌های موفق: تفاوت آدم‌های موفق با معمولی (3)

چگونه در کارمان موفق شویم
تا الان سری مقالاتی که از وبلاگ "مجید زُهری" عزیز را که خاندم ، احساس کردم چنین آموزشی حداقل برای خودم بسیار با ارزش است از برای راهنمایی و طریقۀ موفقیت در کار و شغل ام ... برای همین تصمیم گرفتم این مطالب را در اینجا هم بیاورم تا شاید بدرد کسی هم بخورد !
پ.ن : چون هنوز این سری ازمطالب جناب زُهری پایان نیافته ، من نیز سعی خاهم کرد قسمتهای بعدی را به مرور از وبلاگ ایشان در اینجا باز نشر کنم . امید که مثمر ثمر اوفتد .

تصویرسازی ذهنی از آینده

یکی دیگر از قابلیت‌های آدم‌های موفق، قدرت "تصویرسازی ذهنی از آینده" و به قولی دیده‌ی بصیرت است. آدم‌های موفق، قبل از این‌که آینده بیاید، آینده را در ذهن خود ساخته‌اند و به عبارتی، خود آینده‌ساز خویش هستند. آدم‌های معمولی اما هیچ برنامه‌ی مدون یا ذهنی برای آینده ندارند یا اگر دارند، شکننده و مبهم است، چه نقطه‌ی ثقل ذهن‌شان رخدادهای گذشته (اغلب منفی) است تا آن‌چه قرار است در آینده اتفاق بیافتد. آدم‌های معمولی حتا تصویری واقعی از موضوع "زمان" و سن خود ندارند و هیچ‌وقت کلاه‌شان را قاضی نمی‌کنند که چند صباح دیگر از عمر مفیدشان باقی مانده است. به همین خاطر، آینده را جدی نمی‌گیرند و عمر را فقط می‌گذرانند و در قالب کارمند، کارگزار، مرید و از این دست، زندگی‌شان را به دست کارفرما یا رهبر می‌دهند تا هدایت‌شان کند.

 شما با هر مدرک تحصیلی، قابلیت و خبره‌گی، اگر در خدمت یک کارفرما باشید و مزدتان را او تعیین کند، به سمت آدم‌های معمولی نزدیک هستید تا گروه موفق‌ها. این کارفرمای شماست که بر اساس مصالحش (نه مصالح شما) تصمیم می‌گیرد قابلیت شما در کدام جهت باید به‌کار گرفته شود؛ اوست که تصمیم می‌گیرد شما امروز مفید هستید و شاید فردا دیگر به‌دردش نخورید. خدمات شما قبل از رسیدن به دست متقاضی، راهی ندارد جز این‌که اول از "پل صراط" او رد شود و الا، به قعر فرو خواهد افتاد. انسان اگر تصویری از آینده‌ی مالی یا معنوی خود نداشته باشد و روی خط درآمد ماهیانه‌ای زندگی کند که کلافش به دست شخص دیگری است، زندگی‌ای بی‌ثبات را به خود تحمیل کرده است.

تصویرسازی ذهنی از آینده، نوعی سیستم فکری آینده‌ساز است که مختص آدم‌های موفق است. در مقابلش سرگشتگی دائم در گذشته و پرسه در روزگاری که دیگری سپری شده، خصلت آدم‌های معمولی است.

آدمی موفق، با هدف‌گذاری و تصویرسازی از آینده‌ای که قرار است به آن برسد، با
یافتن وسیله‌ی حرکت و تجهیز خود و برنامه‌ریزی درازمدت، خود مالک زندگی خویش است. آدمی معمولی در مقابل، از آن‌جا که به خود باور ندارد و فکر می‌کند قادر به اداره‌ی بلندمدت و ساخت آینده‌ی خود نیست، تمام اختیاراتش را شخصاً به دست دیگری می‌دهد. داشتن تصویر ذهنی مشخص از آینده،‌ فرق بنیادی بین آدمی موفق با معمولی است.

ادامه دارد ...
قسمت اول اینجا و دوم اینجاس

 

۱۳۹۲ فروردین ۱۸, یکشنبه

پدیدارشناسی انسان‌های موفق: تفاوت آدم‌های موفق با معمولی (2)

چگونه در کارمان موفق شویم
تا الان سری مقالاتی که از وبلاگ "مجید زُهری" عزیز را که خاندم ، احساس کردم چنین آموزشی حداقل برای خودم بسیار با ارزش است از برای راهنمایی و طریقۀ موفقیت در کار و شغل ام ... برای همین تصمیم گرفتم این مطالب را در اینجا هم بیاورم تا شاید بدرد کسی هم بخورد !
پ.ن : چون هنوز این سری ازمطالب جناب زُهری پایان نیافته ، من نیز سعی خاهم کرد قسمتهای بعدی را به مرور از وبلاگ ایشان در اینجا باز نشر کنم . امید که مثمر ثمر اوفتد .
عمده تفاوت گروه موفق‌ها با اکثریت معمولی جامعه، "حوزه‌ی تمرکز" است. تمرکز جدی بر هر چیز، ما را به همان می‌رساند یا لااقل نزدیک می‌کند.

 انسان‌های موفق همیشه روی بخش‌های موفقیت‌آمیز گذشته‌ی خود تمرکز می‌کنند و آن‌را پایه‌ای می‌سازند برای ساخت فردایی بهتر. در مقابل، آدم‌های معمولی همیشه با خطاهای گذشته‌ی خود در کشمکش‌اند و ذهنیت‌شان بر نوعی حالت خودخوری و افسوس تمام‌وقت متمرکز است. آدم‌های موفق در ضمیر خود فقط حوادثی را ثبت کرده‌اند که یادآور یادمان‌های جذاب و رویدادهای مفید و مثبت زندگی‌شان است. آدم‌های معمولی اما از ذهن خود آرشیو سنگینی ساخته‌اند از نابسامانی‌ها، گرفتاری‌ها و تلخ‌ترین خاطرات زندگی! به‌تبع این خصیصه، آدم‌های موفق را می‌شود از روی اشتیاق در کلام و سبک مثبت سخن‌گفتن‌شان شناسایی کرد و آدم‌های معمولی را از منفی‌بافی و کرختی در گفتارشان.

آدم‌های معمولی مدام در فکر بدهکاری‌های‌شان هستند و آدم‌های موفق تماماً معطوف به درآمدزایی. آدم‌های معمولی لحظه‌ای از افسوس فرصت‌های از-دست-شده به‌در نمی‌آیند و آدم‌های موفق، همیشه در کمین فرصت‌های نابِ آینده نشسته‌اند. آدم‌های موفق شکارچی فرصت‌ها (بخوان شانس‌ها) هستند، اما معمولی‌ها، از روی پراکندگی و گاه گسیخته‌گی ذهن، اصلاً قادر به درک و دیدن فرصت‌ها نیستند! بر‌ اساس همین شیوه‌ی تمرکز است که آدم‌های موفق هر روز موفق‌تر می‌شوند و معمولی‌ها به ناموفق‌ها می‌پیوندند.
ادامه دارد ...


قسمت اول اینجا 


۱۳۹۲ فروردین ۱۳, سه‌شنبه

پدیدارشناسی انسان‌های موفق: تفاوت آدم‌های موفق با معمولی (1)

چگونه در کارمان موفق شویم
تا الان سری مقالاتی که از وبلاگ " مجید زُهری" عزیز را که خاندم ، احساس کردم چنین آموزشی حداقل برای خودم بسیار با ارزش است از برای راهنمایی و طریقۀ موفقیت در کار و شغل ام ... برای همین تصمیم گرفتم این مطالب را در اینجا هم بیاورم تا شاید بدرد کسی هم بخورد !
پ.ن : چون هنوز این سری ازمطالب جناب زُهری پایان نیافته ، من نیز سعی خاهم کرد قسمتهای بعدی را به مرور از وبلاگ ایشان در اینجا باز نشر کنم . امید که مثمر ثمر اوفتد .

پیش‌درآمد:
‌همه‌ی انسان‌ها دوست دارند موفق باشند، اما آیا همه‌ می‌دانند تعریف موفقیت چیست؟ چگونه تعریف گویایی می‌شود از موفقیت به‌دست داد؟ آیا موفقیت یک فرم بخصوص دارد یا شیوه‌ی خاصی از زندگی است؟ و در کل، لازمه‌ی موفقیت چیست؟

انسان‌های موفق در روزگار ما بن‌مایه‌ی مشخصی دارند، در اشکالی گوناگون. اصل مشترک در همه‌ی انسان‌های موفق، "بی‌نیازی مادی" است یا می‌توان گفت قدرت پاسخگویی به نیازمندی‌های اساسی در زندگی. از این رو برای موفق‌بودن بایستی از سطحی مشخص از تمول مادی -به بالا- برخوردار بود. پس، توان مالی شرط موفقیت است.

 از روی آثاری که از زندگی آدم‌های موفق در رشته‌های مختلف به‌رشته‌ی تحریر درآمده، یا از روی خاطرات و آثار آموزشی خود آنان، می‌توان به بنیان‌های فکری و شاخص‌های رفتاری و تفاوت آن‌ها با طرز فکر و رفتار انسان‌های معمولی پی برد. با وجود این اسناد دم دست، ما دیگر نیازی به کشف راز موفقیت نداریم!

موفقیت خصلتی ارثی نیست؛ یک تمرین است؛ می‌شود آموخت که چطور انسان موفقی بود. موفقیت مثل ریاضی، قوانین و فرمول‌هایی دارد که در حوزه‌ی فکری و روانی و زندگی مادی انسان جاری هستند. چنان‌چه ما شاخصه‌ی انسان‌های موفق را بشناسیم و آن‌ها را با جدیت تمرین کنیم و در زندگی خود به‌کار ببندیم، خود به انسانی موفق و مایه‌ی افتخار خود و دیگران تبدیل خواهیم شد. بایستی شاخصه‌های موفقیت را در روان و زندگی مادی خود جاری کرد تا موفق شد.

فرق اصولی انسان موفق با انسان معمولی در "طرز فکر‌کردن" است. انسان موفق ذهنش را روی موفقیت کوک کرده و برای مبدا، مسیر حرکت و هدف، در ذهن خود تصویر و برنامه دارد، اما انسان معمولی، ذهنش فقط درگیر گرفتاری‌های روزمره و گذشته است و سرگردان در زندگی. برای همین، انسان موفق برنامه‌ریز زندگی خود است، اما انسان معمولی اختیار خود را به دست دیگری داده تا برای زندگی‌اش برنامه‌ریزی کند (جامعه و محیط، نظام سیاسی، قراردادهای اجتماعی، کارفرما، رئیس، همسر، الخ)

در یادداشت‌هایی پی در پی، شماری از شاخصه‌های موفقیت را به تبادل نظر خواهیم گذاشت که اغلب بسیار بدیهی به‌نظر می‌رسند و گاه این‌قدر بدیهی‌اند که در روزمره‌ی خود به سادگی از کنار آن‌ها رد می‌شویم! جذابیت موضوع دقیقاً همین‌جاست: بدیهیات دست‌یافتنی‌اند، فقط توجه و تمرکز ما را می‌طلبند و بس. با مرکب شناخت، می‌شود به سفر موفقیت رفت...

تفاوت اول: برجسته‌کردن نکات مثبت
آدم‌های موفق عادت دارند که نقاط مثبت در افراد را برجسته کنند و آن‌ها را در قالب "تشویق" به رخ آن‌ها بکشند. با تشخیص و تشویق یک رفتار خوب در یک فرد، آن رفتار در او تثبیت می‌شود. انسان‌ها را با تشویق چه بسا می‌شود هدایت کرد و چه بهتر است که این تشویق بلافاصله بعد از انجام عمل و در ملاء‌ عام باشد. در نقطه‌ی مقابل‌ آدم‌های معمولی -که از قضا اکثریت هستند- قرار دارند که متخصص عیب‌یابی و قضاوت‌کردن آنی در روحیات و اعمال افراد هستند! شما کافی است کوچک‌ترین اشتباهی بکنید تا آن‌را بلافاصله به روی‌تان بیاورند. اشتباه هم نکنید، درون ذهن‌شان خطایی برای‌تان می‌تراشند؛ بسته به عمق بدبینی‌شان.
انسان موفق بر کیفیت افراد متمرکز است و انسان معمولی بر عیب افراد.

۱۳۹۲ فروردین ۱۲, دوشنبه

سیزده ِ نحس ِ پدرسوخته !

تحصیلات عالی هم که داره ، هه! آخر مرتیکه ه ه ه اگر پلاک خانه ت را بذاری 13 آسمان به زمین میاد؟... نه! 
از دست تحصیلات م کاری بر نمیاد . عقل ، تفکر ، شناخت – چیزی که ما نداریم – چیزی که پیش پای احساس و عاطفه قربانی شده !... 
پروفسورم که باشی همینه! اتوپیای ما با دعا و زاری و التماس بنا میشه! عاشق م که میشیم نعل میذاریم تو آتیش تا معشوق سراسیمه خودش بیاد تو بغلمان... به شکار شیرم که بریم اسلحه لازم نداریم ... 

هرچی م درماندگی و نکبت و ادبار بیشتر باشد, اعتقاد هم به این چیزا بیشتر میشه! صدبار فال میگیریم یکیش درست درنمیاد بازم میگیریم... رفته تو خونمان!


درخت انجیر معابد / احمد محمود