بعد از گذر محسوس دو باره زمان که سه چهار سالی میشود . یکی دو هفته قبل هم رویتش کردم عین هلال ماه ! دیدم سر حال و سرزنده س . خوشحال شدم . باز مقداری از قدیم صحبت پراکنی کردیم ٬ از وضعیتش در تهران و اینکه ایندفعه با دفعه قبل بسیار فرق کرده و رنگ رخسارش منور گشته ! از زندگی عیالواری و کار و همه چیز تا به پدیده وبلاگ و وبلاگنویسی رسیدیم . چون میدانستم قلمش خوب و نطقش روان است پیشنهاد یک دستگاه ! وبلاگ را برایش کردم . قبول کرد و رفت . دو سه روزی نگذشته بود که تلفنم زنگ خورد دیدم مسعود است که میگوید وبلاگی باز کرده و با اینکه مشغله کاری زیادی دارد ولی سعی میکند سر پاش نگه دارد . به وبلاگش سر زدم و دیدم چون همیشه کم گویی و گزیده گویی میکند . شرح حالش را مینویسد و چون بنده با شرح حالش از نزدیک آشنایی دارم درد دلش را خوب احساس میکنم . برای اینکه با فن قالب و کارهای اینچنینی آشنایی کمتری داشت سریعن لینک وبلاگ خودم رو اون تو گذاشتم و گفتم اگر لینک من اونجا باشد بهتر است و طفلکی قبول کرد ! باقی کارای وبلاگش رو یواش یواش روبراه خواهم کرد تا ایشون وارد مسایل فنی قالب شوند .
آدرس وبلاگ مسعود را اینجا گذاشتم . اگر حال کند و بنویسد حتمن مطالبش خواندنی خواهند بود . برای ورود به وبلاگش جمیعن بفرمایید تو . شیرینی و نقل و نبات و میوه را هم خودتان همراه بیاورین . چون صاحبخانه تازه وارد است و اگر مهمان غریبی ببیند دست و پاچه میشود . طفولیت است دیگر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظرتان راجع به این مطلب چیست ؟