۱۳۸۷ مرداد ۲۷, یکشنبه

جریمه عشق - از مینی مال هام - 13

 


رَدِ همه عالم


با شنیدن بوق دلخراش و قطاروار موتورسیکلت ٬ خودش را در خیابان کم عرض گم کرد و به طرف پیاده رو پرتاب شد . بعدها که اعصابش انبساط یافت دوباره در وسط خیابان بود . برای عشقش شعر می سرود و سوت میزد . تا اینکه صدای سوت افسری را شنید که به پیکانی ایست داد . ایست ! افسر به پیکانی گفت : مگر نمیبینی لاطائلی در گذر از عرض خیابان است . پیکان ایستاده بود و آن لاطائل رد همه عالم شده بود .


 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظرتان راجع به این مطلب چیست ؟