۱۳۸۷ دی ۱۷, سه‌شنبه

مرگ پایان کبوتر هست؟



 


من باور نمیکنم ، نه ، باور نمیکنم که پرنده مردنیست و تنها پرواز را باید بخاطر سپرد .


-----------------------------


سخن از بودن‌نيست،


 سخن از ماندن‌نيست،


 سخن از عمق‌غم است


و پريشاني يک‌دل كه در اندوه غريبانه‌ي خويش


 بي‌صدا مي‌شکند‌


و غباري‌که در اندوه زمان جاري‌است ...


سخن از تلخي يک ناپيداست ...


از وبلاگ سوسن  جعفری




چند هفته پیش به وبلاگی برخوردم که معلوم بود نویسنده ای پر از احساس و دارای معلوماتی ژرف و عمیق پشت آن قرار دارد . چندین مطلب وبلاگش را با ولعی خاص خواندم و شیفته اش شدم . قلمش روان بود و با فرهنگ من عجین . وقتی " بلند شو پدر! بلند شو! " اش را خواندم بسیار مجذوب داستانش شدم و غم جانکاه و توامان آویخته و دردناک نویسنده اش را حس کردم . برایش ایمیل زدم و از اینکه داستانش در تاروپودم جاری شده است و بخاطر سلیس بودن قلم اش عرض ادب و تشکری کردم . دو یا سه روز طول کشید تا پاسخ گرفتم و آن این بود که "سلام دوست عزیزم. خوشحالم از آشنایی با شما و سپاسگذارم از مهربانی و لطفتان. ارادتمند : سوسن جعفری "


وبلاگش را بخاطر پرمحتوا بودنش لینک دادم . و هر شب سری به وبلاگش میزدم . اما گویا مرثیه مان میبایست ناسروده بماند . چند روزی و چند روزی نگذشته بود که احساس کردم . دیگر پشت مونیتورش جای نمیگیرد . چیزی نمینویسد . نظری در وبلاگی نمیگذارد . پیدایش نیست . گم شده است گویا . با خودم چنین فرض میکردم که آدمیست دیگر . حتمن گرفتار است ...


تا که در شب شوم شانزدهم دیماه هشادوهفت طبق معمول روزهای اخیر سری به وبلاگش زدم . شوکه شدم . زبانم گرفت و قلبم تیر کشید . چه میبینم . نه . آه . حسرتا . نه ، این یه شوخی بیمزه باید باشد . باور کردنش مصادف است با پایان کبوتر . نه . این خبر درست نمیتواند باشد . در وبلاگش به رنگ سرخ و بزرگ و بدون مقدمه و موخره نوشته شده بود " سوسن مُرد "


هنوز گیجم و سرخورده و ناباور و حیران که برای نوشتن چنین درد جانکاهی نه وقتش بود و نه حوصله اش . با خودم تنها بودم و نصف شب بود و غریو و سنگینی فروفتاده سهمگین خبری بر دوشم . برداشتم و برای خودم زمزمه کردم . آه رفیق ، نمیدانستم که حتمن و به این زودی باید پروازت را بخاطرم بسپارم .


همه عکسهاییکه گرفته اینجاست وبلاگش اینجاست و بی صاحب . همه داستانهایش را که در سایتهای معتبر ادبی نوشته است در وبلاگش لینک داده است .  یاهو ۳۶۰ اش هم اینجاست و +


عکسهایی هم از فوتوبلاگش را در ادامه مطلب گذاشتم . همین . چیز زیادی برای گفتن ندارم . غیر از اینکه آرزو دارم روحش شاد و  یاد و خاطره اش گرامی باد .


لینکهای منبع :+ - + 



 


من باور نمیکنم ، نه ، باور نمیکنم که پرنده مردنیست و تنها پرواز را باید بخاطر سپرد .


-----------------------------


سخن از بودن‌نيست،


 سخن از ماندن‌نيست،


 سخن از عمق‌غم است


و پريشاني يک‌دل كه در اندوه غريبانه‌ي خويش


 بي‌صدا مي‌شکند‌


و غباري‌که در اندوه زمان جاري‌است ...


سخن از تلخي يک ناپيداست ...


از وبلاگ سوسن  جعفری




چند هفته پیش به وبلاگی برخوردم که معلوم بود نویسنده ای پر از احساس و دارای معلوماتی ژرف و عمیق پشت آن قرار دارد . چندین مطلب وبلاگش را با ولعی خاص خواندم و شیفته اش شدم . قلمش روان بود و با فرهنگ من عجین . وقتی " بلند شو پدر! بلند شو! " اش را خواندم بسیار مجذوب داستانش شدم و غم جانکاه و توامان آویخته و دردناک نویسنده اش را حس کردم . برایش ایمیل زدم و از اینکه داستانش در تاروپودم جاری شده است و بخاطر سلیس بودن قلم اش عرض ادب و تشکری کردم . دو یا سه روز طول کشید تا پاسخ گرفتم و آن این بود که "سلام دوست عزیزم. خوشحالم از آشنایی با شما و سپاسگذارم از مهربانی و لطفتان. ارادتمند : سوسن جعفری "


وبلاگش را بخاطر پرمحتوا بودنش لینک دادم . و هر شب سری به وبلاگش میزدم . اما گویا مرثیه مان میبایست ناسروده بماند . چند روزی و چند روزی نگذشته بود که احساس کردم . دیگر پشت مونیتورش جای نمیگیرد . چیزی نمینویسد . نظری در وبلاگی نمیگذارد . پیدایش نیست . گم شده است گویا . با خودم چنین فرض میکردم که آدمیست دیگر . حتمن گرفتار است ...


تا که در شب شوم شانزدهم دیماه هشادوهفت طبق معمول روزهای اخیر سری به وبلاگش زدم . شوکه شدم . زبانم گرفت و قلبم تیر کشید . چه میبینم . نه . آه . حسرتا . نه ، این یه شوخی بیمزه باید باشد . باور کردنش مصادف است با پایان کبوتر . نه . این خبر درست نمیتواند باشد . در وبلاگش به رنگ سرخ و بزرگ و بدون مقدمه و موخره نوشته شده بود " سوسن مُرد "


هنوز گیجم و سرخورده و ناباور و حیران که برای نوشتن چنین درد جانکاهی نه وقتش بود و نه حوصله اش . با خودم تنها بودم و نصف شب بود و غریو و سنگینی فروفتاده سهمگین خبری بر دوشم . برداشتم و برای خودم زمزمه کردم . آه رفیق ، نمیدانستم که حتمن و به این زودی باید پروازت را بخاطرم بسپارم .


همه عکسهاییکه گرفته اینجاست وبلاگش اینجاست و بی صاحب . همه داستانهایش را که در سایتهای معتبر ادبی نوشته است در وبلاگش لینک داده است .  یاهو ۳۶۰ اش هم اینجاست و +


عکسهایی هم از فوتوبلاگش را در ادامه مطلب گذاشتم . همین . چیز زیادی برای گفتن ندارم . غیر از اینکه آرزو دارم روحش شاد و  یاد و خاطره اش گرامی باد .


 


 - Fotopages.com  - Fotopages.com Right to left:Honey,Sosan,Elaha - Fotopages.com  - Fotopages.com  - Fotopages.com

 - Fotopages.com

۹ نظر:

  1. آونگ خاطره های ما۱۷ دی ۱۳۸۷ ساعت ۱۸:۵۹

    صادق جان خیلی حالم گرفته شد
    نمی شناختمش اما ...

    چرا لینک ثابت مطلبت اینجوری شده؟
    نمی شه به همه مطلب لینک داد

    اوه سلام هم یادم رفت
    سلام

    پاسخحذف
  2. اهری عزیز من هم ازخواندن تاثرانگیز این خبر دلم گرفت و اشکهام جاری شد .
    نمی دانم هنوز دربهت و ناباوری ام و همه اش دارم بخودم می قبولانم که سوسن خواسته شوخی نابجایی با ما بکنه و هنوز زود است رفتنش را بخاطر بسپاریم .بیگدار یاد اولین پستی که ازش خواندن می افتم:
    گوز یاشیم ایله گو جلو دیر بن آغلاسام کیامت کوپار
    (قدرت اشکهایم آنقدری است که اگر گریه کنم قیامت برپا می شود.)
    وحال سوسن عزیز کاش بدانی خودت چه سان چشمهایم را به اشک نشوندی.
    درکمال ناباوری منتظرم که ببینم این دروغه.دلم شکست ازاین خبر

    پاسخحذف
  3. آقای اهری با تما احترامی که به شما و دوستانم قائل هستم باید عرض کنم، ما و شما که با ام اس درگیر هستیم، (ببین از این 5 کامنت چند نفر از بچه های ام اس هستن) روحمون حساستر از بقیه هست و استرس مثل سم میمونه برای ما مگه نه؟؟؟ اگه اشتباه میکنم بفرمائید این اشتباه هست!
    اما دادن خبر بد به طور کلی با کلی سبک و سنگین کردن موقعیت فرد و نوع خبر و هزار تا مسئله دیگه همراه هست اون هم به افرادی که بیماری خاصی ندارن چه برسه به افراد بیمار از نوع ام اس که باید جانب احتیاط رو رعایت کرد، (همین الان دوباره احساس گز گز تو مچ پای چپم میکنم، ناسلامتی امروز سالگرد بدون حمله بودن رو گرفته بودم!)
    برادر گرامی جملاتم از فرط نگرانی پراکنده هست و نمی تونم جمعش کنم، اما فکر میکنم بیان اینکه دوستان همراه امروز بوسیله تماس تلفنی و یا دیدار حضوری با خانواده و یا دوستان نزدیک دوست عزیز و گرانمایه اما سوسن جعفری با خبر شدم متاسفانه اکنون ایشان در بین ما نیستن و بعد از این با یاد و خاطره اشان خواهیم بود!!!! آیا بهتر از این نوع خبر رسانی شما نیست! و همچنین همون خبر رسانی در وبلاگ خودشان!!!

    دنیز عزیز استاد گرامی می نویسد: درکمال ناباوری منتظرم که ببینم این دروغه.دلم شکست ازاین خبر
    و در وبلاگ خودشان نیز گونه ای دیگر بر این پست معترض می شود.

    شهلای عزیز نیز همچنین می نویسد: آخه کی اومده این خبر را نوشته؟! دارم می ترکم از فکر و خیال

    و اینها یعنی استرس و عدم اطمینان به خبر!!! آیا قبول دارید؟؟
    و همشهری می نویسد: شاید هم یکی وبلاگشو دزدیده!!
    راست می گوید شاید وبلاگ سوسن هک شده باشد و خودش هم بی خبر!!!!!!

    اگر گستاخی کردم ببخشید و عفو نمائید

    ما بچه های ام اس اگر هوای همدیگر را نداشته باشیم! چه کسی باید مراقبمان باشد!!!

    ما به خود بی رحمیم چه انتظار از بیگانه!!

    این پست سوسن و پیگردش پست شما من رو کلا عصبی کرده و عامل همچین نگارشهایی شده، این یکی از نشانه های بد بودن همچین پست هایی!!!

    پاسخحذف
  4. به آرام عزیز : فرمایش شمامتین و قابل قبول . من حتا در داخل همین پست م اشاره کرده ام که امیدوارم این خبر از بیخ درست نباشد و در حد یک شوخی آزار دهنده و زننده بوده باشد .سعی کرده ام رعایت همه موازین اعلام یک خبر بد را بکنم . البته توانم در همین حدیست که ملاحظه میکنید . من خدای نخواسته قصد آزار و اذیت کسی رو نداشته و ندارم و برای همین بخودم اجازه داده ام این خبر نا خوشایند را حداقل برای یادمانی از برای خانم جعفری در وبلاگم بگذارم .
    لازم به توضیح است که : خود من هنوز هم گیج و سرگردان این خبرم و حتا در منتها الیه مغزم این احساس را که چنین خبری نادرست باشد نکشته ام .
    امیددارم دوستانیکه از این مقال رنجیده شده اند مرا به بزرگی افکار متعالیشان ببخشایند .
    با احترام

    پاسخحذف
  5. چه سخت و چقدر درد آور!
    و چه عبرت آمیز برای آنان که بر اریکه‌ی قدرت می‌چسبند و غافل که ما در این جهان ابدی نیستیم.
    سعدیا مرد نکو نام نمی‌رد هرگز/ مرده آن‌است که نام‌اش به نکویی نبرند.
    پ‌ن
    مراد از مرد، جنس ذکور نیست که انسان است بدون توجه به نرینه یا مادینه بودن او.

    پاسخحذف
  6. سرکارت نمیشه گذاشت چون ساده هستی اما هالو نیستی شاید قصد سرکار گذاشتن مهموناتون و داشتید و خواستین شوخی کنین یا شاید قصد داشتین امار بازدید کنندگان این خانم و بالا ببرید؟ به هرحال این خانم 15 دی متنی تایپ کرده و زنده است. اما حتما منظور واقعی خودتو از اعلام این خبر با این حالت جگرسوز که پیشمیش تویوغون گولمگی گلیر رو اعلام کن. معنی جمله ترکی(مرغ پخته هم هرچند مانده خندش میگیره به این نوع اعلام واقعه حتی اگر راست هم میبود) راستی یه نفر هم به مرده هات اضافه کن چون منم دارم برات میمیرم

    پاسخحذف
  7. A MAN WITH ONE WATCH KNOWS WHAT TIME IS IT, A MAN WITH TWO WATCHES IS NEVER QUIET SURE

    پاسخحذف
  8. من خیلی متاثر شدم که به هرجهت دردی در دل داشته که چنین پستی گذاشته.

    پاسخحذف
  9. ممنون که ما را هم در این غم شریک کردی.
    خانه تکانی خوبی هم کرده ای.
    سلامت باشی.
    بدرود.

    پاسخحذف

نظرتان راجع به این مطلب چیست ؟