ساعت سه و نیم بعد از ظهر است .
و ما تا ساعت چهار وقت عیادت داریم .
...
- پریا آمد
- او در باران آمد
- او از دانشگاه آمد
- دخترک بسیار تکیده بود
- رنگش پریده بود
- دستانش یخی بودند
... آمده بود بابایش را ببیند
- اما باباش
... چند روزیست که چشمانش را باز نمیکند تا پریایش را ببیند .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظرتان راجع به این مطلب چیست ؟