۱۳۹۰ آبان ۱۰, سه‌شنبه

حمید و نسترن بی یک عدد آق نیکداد

خالو نسترن و حمید لابراتواری ! (حمید لابو)
دو دهه پیش و یا شاید بیشتر ، اونموقع که در تهران زنده گی میکردیم و مجرد بودیم و حمید و نسترن تازه مزدوج ! شده بودن  و آق نیکدادی در کار نبود . اکثرن مهمونشون بودیم و مزاحمشون ! بعد از سالها دوری و ندیدی و بَدیدی ! نسترن خالو اس ام اس زده به منزلبانو که جمعه میان خونه ما . مام ذوق زده منتظریم که بیایند . وآللآه الان که ساعت چار و یک ربع عصر است میلمان به خوردن ناهار نیامد . آخه اینا خیلی آقا و خانمن . باور بفرمائید

۲ نظر:

  1. دوستان قدیمی واقعا فرق دارن...

    پاسخحذف
  2. سلام
    بلاگت که فیلتر شده همشهری !
    از نیش زهری که در پاسخ به کامنتی در وب لاگ قبلی به قلب این بنده زده بودی آزرده خاطر بودم .دیدم پادزهر گذر زمان اثرش را از بین برده گفتم یه سری بزنم ببینم چه خبر !
    راستی اگه بهتون بر نمی خوره یه کار فرهنگی بکنین و اهر رو از این وضع موجود نجات بدین .
    یه ماه از تابستون رو تو اهر بودم .احساس می کنم اون اصالت و فرهنگ خودشو از دست داده .
    تو فکرم اساسی که کاری بکنم .حالا فرمانداری جابجا کنم .وزیری عوض کنم ................
    راستی زندگی "ه " نداره .امضا: فریبا متولد اهر

    پاسخحذف

نظرتان راجع به این مطلب چیست ؟