دوستی که به تازه گی بازنشست شده خاطره ای را برایمان بازگو کرد که ارزش آن را دارد که به این واقعیت تمکین کنیم و احیانن بخندیم و یا گریه مان در بیاد !
دوستمان تعریف میکرد : زمانی که اداره کشاورزی و اداره دامپزشکی با هم ادغام شده بودند یکی از کارمندان قسمت دامپزشکی طبق آئین نامه ای که ( درخاستها باید کتبی نگاشته شود ) به رئیس اداره ( که کشاورزی تمام کرده بود ) نوشته بود : " ما مقداری "سُرنگ خودکار" نیاز داریم برای تزریق " (در دامپزشکی گویا هم سرنگ خودکار داریم و هم نیمه خودکار )
رئیس اداره در زیر نامه دستور داده بود : سُرنگ را از مرکز استان تهیه کنید و خودکار را از لوازم التحریر فروشای شهر
"ء" و" ت" و یا با همین مضمون" دی"
دوستمان تعریف میکرد : زمانی که اداره کشاورزی و اداره دامپزشکی با هم ادغام شده بودند یکی از کارمندان قسمت دامپزشکی طبق آئین نامه ای که ( درخاستها باید کتبی نگاشته شود ) به رئیس اداره ( که کشاورزی تمام کرده بود ) نوشته بود : " ما مقداری "سُرنگ خودکار" نیاز داریم برای تزریق " (در دامپزشکی گویا هم سرنگ خودکار داریم و هم نیمه خودکار )
رئیس اداره در زیر نامه دستور داده بود : سُرنگ را از مرکز استان تهیه کنید و خودکار را از لوازم التحریر فروشای شهر
"ء" و" ت" و یا با همین مضمون" دی"
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظرتان راجع به این مطلب چیست ؟