- حکایت است که روزی مجنون از روی سجادۀ نمازگزاری رد شد . مرد نماز بشکست و گفت : مردک! در حال راز و نیاز با خدایم بودم به چه جرئت این رشته را بریدی ؟ مجنون به لبخندی گفت : عاشق بنده ای هستم تو را ندیدم . اما تو چطور عاشق خدایی که هنگام صحبتت با معشوقت مرا دیدی ؟
- نامرتبط با مسئله را هم گوش فرا دهیم همینجوری :
صفحه اصلی - وبلاگ قبلی - فوتوبلاگ 1 - فوتوبلاگ 2 - فلیکر - سایت طلا - سایت خبری فرارو - میراث فرهنگی - خبرآنلاین - پارسینه - ایسنا - مهر - بلاگر -
۱۳۹۱ مهر ۲۱, جمعه
عشق چه میتواند باشد ؟
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
این ترانه ای را که گذاشته ای خیلی قشنگ بود. خواننده اش کیست؟
پاسخحذفسلام پرویز جان
حذف( قصه عشق ) یا ترانه اسیری شهرام شکوهی یه بنام اسیری .خودت قشنگی
صدای خودته؟ خیلی قشنگه
پاسخحذفصدای من زیتونی جان !؟
حذفصدای من مقداری متمایل به زنانه س . لهجه هم دارم تازه .
نه
نه
من شدیدن تکذیب میکنم