۱۳۹۱ شهریور ۱, چهارشنبه

آینه خالیست !


جلوی آینه ، شخصی روبرویت ظاهر میشود که هر روز باید جوابش دهی . تحملش کنی . شانه به سرش کشی .سر به شانه ات گذارد وحتا گاهی احمقانه ستایشش کنی . ابروهایش را هم باید هر روز و گاهی هر ساعت تنظیم کنی مو به مو . و ه
میشه سعی کنی به او بقبولانی که شیشه آینه روبرویت موج دار نیست صاف است و هر آنچه میبیند همان است که باید بپندارد . اینرا به همانی که در مقابل آینه ، چشمانش را گاهی چنان میدراند که بین لبهای تَرَک برداشته اش تا دیده گان ِ دریده اش انگار دماغی وجود ندارد باید تفهیم کنی که لبهایش را بالا و پائین نیز بپراند و در حالات متفاوت ، گاهی به خنده و گاهی به جد وگاهی به خشم به نوع شمایل خود پی برده و خویش را بیازمایدش تا زردی و بی نظمی و تیزی دندانهای نیش اش و هیزی شریانهای نیم گداخته مغزش و ریزی مویرگ های غیر قابل نفوذ نیمه کثیف دلش را بتواند پنهان کند که تو به هر طریقی نتوانی به حلق اش راه پیدا کنی

من کنار میکشم و او تمام قد رسوای چاک دیوار روبرو میشود
...
...

91/5/31 - صادق اهری از ف.ب خودم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظرتان راجع به این مطلب چیست ؟