۱۳۸۵ آبان ۱۱, پنجشنبه

معرفی وبلاگ تازه یک دوست قدیمی

  سه چهار سال پیش روزی مردی را بر در خانه ام وارد دیدم . به شکل و شمایلش که تدقیق فرمودم فهممان یاری داد که این همان کسی باید باشد  که در ایام نه چندان نزدیک  از "رومن رولان " یا " شریعتی " و یا " همینگوی " و یا "محمود دولت آبادی" جملات نویی رو از دهانش میگرفتم و با سن کمم دنبال آنها میگشتم  و ایچنین شد که بنده به کتاب روی آوردم و مطالعه میکردم . با ایشان از اشعار  سهراب سپهری و شاملو و اخوان و مشیری و حتی با موسیقی های اصیل ایرانی و احیانن خارجی مثل "دِوال " پینگ فلوید " آنموقع  حال میکردیم . هر کدام  که مطلب زیبا و جدیدی میافتیم برای هم تعریف میکردیم این خاطرات  برایم یک دنیا ارزش دارند . بعد از اون دوران سپری شده اکنون مرد میانسال و تکیده و لاغری را  پیش رو دارم که تنها نور چشمانش و نوع خنده اش به من می فهماند که او باید همان مسعود باشد . با خودم فکر میکنم چرا اینقدر به تحلیل رفته ! همدیگر را میبوسیم و کنار هم مینشینیم  . گپ میزنیم و ازندگی گذشته و حال هم جویا میشویم .






بعد از گذر محسوس دو باره زمان که سه چهار سالی میشود . یکی دو هفته قبل هم رویتش کردم عین هلال ماه ! دیدم سر حال و سرزنده س . خوشحال شدم . باز مقداری از قدیم صحبت پراکنی کردیم ٬ از وضعیتش در تهران و اینکه ایندفعه با دفعه قبل بسیار فرق کرده و رنگ رخسارش منور گشته ! از زندگی عیالواری و کار و همه چیز تا به پدیده وبلاگ و وبلاگنویسی رسیدیم . چون میدانستم قلمش خوب و نطقش روان است پیشنهاد یک دستگاه ! وبلاگ را برایش کردم . قبول کرد و رفت . دو سه روزی نگذشته بود که تلفنم زنگ خورد دیدم مسعود است که میگوید وبلاگی باز کرده و با اینکه مشغله کاری زیادی دارد ولی سعی میکند سر پاش نگه دارد . به وبلاگش سر زدم و دیدم چون همیشه کم گویی و گزیده گویی میکند . شرح حالش را مینویسد و چون بنده با شرح حالش از نزدیک آشنایی دارم درد دلش را خوب احساس میکنم . برای اینکه با فن قالب و کارهای اینچنینی آشنایی کمتری داشت سریعن لینک وبلاگ خودم رو اون تو گذاشتم و گفتم اگر لینک من اونجا باشد بهتر است و طفلکی قبول کرد ! باقی کارای وبلاگش رو یواش یواش روبراه خواهم کرد تا ایشون وارد مسایل فنی قالب شوند .  


 آدرس وبلاگ مسعود را  اینجا گذاشتم  . اگر حال کند و بنویسد حتمن مطالبش خواندنی خواهند بود . برای ورود به وبلاگش جمیعن بفرمایید تو . شیرینی و نقل و نبات و میوه را هم خودتان همراه بیاورین . چون صاحبخانه تازه وارد است و اگر مهمان غریبی ببیند دست و پاچه میشود  . طفولیت است دیگر


 


برای روز مبادا 


 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظرتان راجع به این مطلب چیست ؟