۱۳۸۷ تیر ۲۴, دوشنبه

این قدم مارا بس

این قدم مارا بس
که بخواهیم گذاریم جلو
....
نشکند عطسه باغ
.....
پشت هر میله به زندان
نفسی آزاد است
میتواند بپرد
بر لب بام
میتواند بشود حبس
به جسم
میتواند خفه باشد
چون دود
میتواند پر پرواز در آرد
چون من
.....
قله هایت کو؟
قله هایم کو؟
.....
سرو نازم با من؛
سخنی دیگر گفت
زندگی آمدن و رفتن بیهوده این
ثانیه هاست ، قافله هاست

تهران - 84

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظرتان راجع به این مطلب چیست ؟