۱۳۸۷ بهمن ۱۱, جمعه

دلتنگی!

من میخوام برگردم .



 میخوام برگردم . کسی میتونه کمک کنه ؟ احساس میکنم بزرگ شده ام و شایدم خیلی گنده!. بدم میاد از اینهمه طول و تفصیل دادن و طول و تفصیل گرفتن " به "   و  " از "  زندگی بزرگوارانه . دلم میخواد برگردم به دوران کودکی و یا حداقلش دوران نوجوانی ام . میخوام دنیام همون دنیای کوچیکی باشه که فقط بدرد بازی کردن میخوره ... خیلی دلتنگ ِ صفا و شادی اون روزام . خیلی .


دوست دارم از نو و یا از ربع گذشته ی زندگی ام شروع کنم . نمیشه نه ؟ نمیتونم ؟ ... مگر این خوان ِ مصلحت و نعمت!، ( بر  انسان ِ سلطان ِ سترگِ بر روی زمین و دست در خمیر مانده ی بحران زده ی مفلوک ِ مجبور  ِ به زندگانی نزار و نحیفِ رنگ و رو باخته ی حماقت آمیخته ی دردآلوده و ستم کش ِ همیشه برده ی روح و جسم ِ محصور ِ در قالب ِ بظاهر غالب  ِ اغلب ، سراپا تقصیرش! )  گسترانیده نشده هنوز ؟ 


 این آخری را ، عین همین دلتنگی ام میفهمم اما نمیدانم !


 


حیاط مسکونی پدری - ۱۳۵۲



رفقای دوره راهنمایی - سال ۱۳۵۴ - من در وسط

۱۷ نظر:

  1. کاش هیچ وقت بزرگ نمی شدیم . کاشکی ...

    پاسخحذف
  2. داری داغ دلمان را تازه می کنی. کاش بزرگ نمی شدم.

    پاسخحذف
  3. چرا بچگیامون اینقدر عجله داشتیم بزرگ شیم.کاش میشد واقعن برگشت به اون سالها و دیگه بزرگ نشد

    پاسخحذف
  4. نمی شه به کودکی برگشت
    و اما می شود کودک بود
    رستگاری در کودکی است
    می شود
    همیشه کودک بود
    می شود همیشه کوچک بود
    کودکی در بزرگی کمال است
    حالتی است
    غرق در شادابی و غمگینی

    پاسخحذف
  5. بسكه بد ميگذرد زندگي اهل جهان
    مردم از عمر چو سالي گذرد عيد كنند
    چقدر تلخي تو صادق. گفتم دوكونت شبيه دوكون عطاريه اما تو دوكون عطاري بعضي وقتها چيزاي شيرين هم پيدا ميشه ولي دوكونه تو هميشه تلخه. چه كنم يك هفته منتظر ميشم تا شنبه بشه و تو مطلب جديدي برامون بدي هر چند تلخ اما مثل دوا ميمونه براي تنهائيام. باعث ميشه تنهائيمو تنهاتر حس كنم وقتي عكسات و ديدم ياد كوچه هايي افتادم كه دوستياش "قوام" داشت "سبزي ميپروروند" تو دلها . منحصر به فرد و "منفرد" بود و چه بيا كيايي تو كوچه ها بود صداي دائمي بازي بچه ها صداي "خراااازمااااليييي" پير مرد چرخي كه همه چيز تو اون چارچرخش ميشد پيدا كرد. و باز هم ميگم : آي اوزومي او عزديرن گونلريم .....آغاج مينيپ آت گزديرن گونلريم
    مطالبت مثل پيازي ميمونه كه بدون اون حتي چلوكباب هم بخوري نميچسبه

    پاسخحذف
  6. من همیشه کودک درونم رو دوست دارم و اونو حفظ می کنم. ارزو می کنم بر می گشتم به اون دوران. دورانی که فقط بی خیالی باشه. نه دردی باشه نه قصه ای باشه نه افسردگی باشه.

    پاسخحذف
  7. واقعیت اینه که از هرچی که رد شدیم دیگه برگشت امکان نداره
    فقط باید از همون لحظه استفاده کنیم
    منم خیلی دلم برای گذشتم تنگ می شه. خیلی وقتا دلم می خواد برگردم به هزار و یک دلیل ولی دیگه نمی شه

    پاسخحذف
  8. یاد چند مطلب نصف و نیمه افتادم یکی مشهورترین جمله ای که حداقل بر سر برگ دفتر خاطرات ما دخترها زیاد نوشته می شد :
    زندگی دو نیمه دارد ،نیمه اول در آرزوی نیمه دوم .و نیمه دوم ،در حسرت نیمه اول .
    و اینکه ..... من قاییدیب بیر ده اوشاق اولیدیم بیر گول آچیب اونان سورا سولدیم .

    پاسخحذف
  9. بعد از خیلی وقتها...سلام!
    من اینو می شناسم.... نوجوانی و خاطرات خودم...اهر ..کوچه ی خوب و با اصالت و آدمهای باوقارشان...و مخصوصا پدر و مادرم ...و آنوقتها تو هم سر بزیر و آرام و همسایه و شاید قوم و خویش دور هم...!
    بر نگرد...دیگر آن روزگار خوب و سالم از دست ما رفت...میخواهی کجا برگردی...گم میشی یچه...؟!با عرض پوزش

    پاسخحذف
  10. من خسته ام. از خیلی چیزها. وقتی به بچگی هام فکر می کنم دلم می گیره. گریه میکنم. واقعا خسته ام. کاش می تونستم خودم رو از بین ببرم ولی حیف که جراتش رو ندارم. من نمی تونم با این دنیا جور بشم. من خودم رو نابود شده می بینم. از دنیای بزرگسالی متنفرم. با این که 20 سالمه ولی نمیتونم مسئولیت زندگی رو به دوش بگیرم. دعا کنین که زودتر بمیرم. می خوام نباشم.

    پاسخحذف
  11. سلام
    ممنون از حضور سبزتون.
    موفق باشید.
    یا حق!

    پاسخحذف
  12. اگر ندانی به کجا میروی ‘ به هیچ کجا نخواهی رسید...
    یاد و خاطره آن کوچه پس کوچه ها و آخرین سیزده بدرش بخیر....

    پاسخحذف
  13. سلام !! من golak هستم !! البته golak اسم مستعارمه !! 18 سالمه و پیش تجربی ام !! به امید خدا سال دیگه میشم دانشجوی مملکت !! دیگه اینکه بنده بگی نگی نقاشم !! نویسنده و شاعر هم هستم !! نوازنده ی ویلن هم هستم !! تا چند سال پیش ورزشکار هم بودم که دیگه اونو بی خیال شدم !!دیگه همین !! خوش باشید !!

    پاسخحذف
  14. سلام
    چقدر لوگوی کنار صفحه مربوط به مرحوم حسین پناهی زیبا و با معناست... بسیار لذت بردم... بسیار تفکر برانگیز بود...
    سالم و شاد باشید

    پاسخحذف
  15. من گم شده ام
    من روستایم راکه 6سال بیشتر در آن نزیسته ام گم کرده ام حالا دیگر حتی روستایم هم گم شده است من دیگر"گرگ بیابانی " بیش نیستم شاید آخرین تابستان من وروستایم "آخرین تابستان گلینکزور "بوده است من شاید انجیری دزدید ه ام که اینگونه گم شده ام

    پاسخحذف
  16. یک اهری دور از اهر۱۹ بهمن ۱۳۸۷ ساعت ۱۶:۲۴

    سلام عکستو که دیدم شناختمت منو دربستی بردی به سی سی و پنج سال پیش فکر کنم سمت چپیت هم م ف باشه ........خاطرات کودکیم اهسته جاری شد

    پاسخحذف

نظرتان راجع به این مطلب چیست ؟