۱۳۸۸ مرداد ۷, چهارشنبه

بابك گفت : دوتا سوسيس كافيه

عصر امروز ، داخل سوپرماركت بزرگ شهر و به احترامم و به انتظار دوستي، پشت يخچال ويتريني ِ پروتئيني سوپرماركت جاي مان را نشانده بودند كه دو جوان رشيد و بلند بالايي وارد مغازه شده و يكي كه " موي سرش يه جور عليهده اي و ريش ديگرگونه داشت " رو به من كرد و گفت : آقا دو عدد سوسيس لطفن ! كم نياوردم . از جايم بلند شدم و درب يخچال كشويي را به چپ هولاندم و سوسيسي متصل به هم را از داخل يخچال در مي آوردم كه صاحاب مغازه ، با عجله آنهمه را از دستم گرفت و داخل يخچال كرد و گفت : اينها دانشجو ان . آنهمه سوسيس نميخواهند كه ! و دستش را كرد توي يخچال و دو عدد سوسيس سوا افتاده از ديگران و بدون تاريخ انقضا !! را به همون جوان داد . جوان سر برگرداند و از رفيقش كه دم در ايستاده بود پرسيد : بابك دوتا سوسيس كافيه ؟ بابك جواب داد: كافيه .
------------------------------------------------------------
بعد نوشت :
جفا و خيانت سازمان ميراث فرهنگي بر ميراث فرهنگي كشور ! را از دست ندهيد + و +

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظرتان راجع به این مطلب چیست ؟