۱۳۸۸ شهریور ۸, یکشنبه

به حق چیزهای ندیده و نشنیده و نچشیده

عایب دی !


عصری دوستی که در باکوی آذربایجان درس میخواند آمده بود پیش ام و به چندین مسئله عجیب در مورد نوع زندگانی مردم کشور آذربایجان برایم اشاره کرد . حقیر  شاخ که نه ! شاخک در آوردم آنهم از پَس ِکله مبارک . خیلی گفت ولی من آنچه که در ذهنم مانده است و با رعایت اینکه اطاله کلام نشود بهش اشاره میکنم . او گفت در باکو دوچرخه و موتورسیکلت نیست و یا بسیار بسیار کم است . وقتی علتش را از جماعت آنجا میپرسی میگویند ( عایب دی ) یعنی عیب دارد .  مرد که دوچرخه و یا موتورسیکلت سوار نمیشود . میگفت رنگهای شاد لباسها هم برای آقایان عایب دی ! میگفت : در صبح ها و در پارکها کسی برای ورزش حضور نمی یابد اینرا هم عایب میدانند . میگفت دوستش میخواسته زن باکویی بگیرد با وی قرار ملاقات میگذارد و ایشان میخواسته جلوی دختر خانوم کلاس بذاره که مدنیت به این مرحله از رشد و پیشرفت رسیده که زن و مرد هم وزن و هم شانه و به اصطلاح از حقوق یکسان باید برخوردار باشند مثلن وقتی خانم ِ خانه خسته است مرد بلند شود و ظرف بشوید یا خانه تمیز کند و ... که در این موقع دختره چشمانش گرد میشه و با اعتراض میگه که به این میگین مدنیت . نه! دختر آذربایجانی برای خودش مرد میخواهد و نه یک زن ... میگفت در باکو و در خانواده های اصیل وقتی مرد به خانه می آید زن وظیفه دارد دمپایی های مرد را جفت کند و جوراب هایش را از پایش در بیاورد و حتا وقتی مرد در نیم متری مثلن کنترل تلویریون نشسته و میخواهد تلویزیون تماشا کند زنش را از آشپزخانه صدا میزند و میگوید : آغیز گَل تلویزیونی آچ ( یعنی: زن بیا تلویزیون رو برام روشن کن) ... میگفت ... میگفت ...  گفت :البته مردم اصیل باکو  و نه آنهاییکه از دهات و اطراف آمده اند عجیب وابستگی خانوادگی دارند . میگفت : دخترای اینجور خانواده ها به تنهایی بیرون نمیروند الا به مدرسه و یا دانشگاه .


شاعر عجیب خوب میفرماید که : شنیدن کی بُوَد مانند دیدن . زلیخا گفتن و یوسف شنیدن . عجبا که ماها گاهی فکر میکنیم که باکو شاید بهتر از تهران باشد . به حق چیزهای ندیده و نشنیده  و نه چشیده .


پی نوشت : لینک پست قبلی را دیشب دوست عزیزی در سایت بالاترین گذاشته بود . مطلبمان که امروز ظهر به داخل لینکهای داغ بالاترین رفته بود باعث شده بود که کنتور وبلاگمان از ورود و خروج اینهمه جماعت وبلاگ دوست نیم سوز شده باشد . آخه دویست و بیست و هفت نفر آنلاین داشت و نزدیک سه هزار نفر مراجعه کننده . ما همچی کالایی را ندیدَسته بودیم تا الان . طفلکی کنتورمان ، که آشنایی زیادی با اینجور موارد نداشت کُپ کرده بود . میدانید اون عزیز عنوان مطلبم را چه انتخاب کرده بود . نوشته بود : "زن را باید چشید " قربان دستت نیکو جان . بله باید لمس اش کرد روحیات ظریفشان را .

۶ نظر:

  1. همچین میگید ندیده و نشنیده و نچشیده که ادم فکر میکنه تو چه مملکتی هست

    پاسخحذف
  2. والله تو همین مملکت خودمون هم کم نداریم از این ننر بازی اقایون!

    پاسخحذف
  3. سلام!
    ولی خودمونیم بد جایی نیستا!

    پاسخحذف
  4. عجب بهشت برینی است برای آقایان گمراه!

    پاسخحذف
  5. پس ما خیلی پیشرفته ایم ! ولی همون مثل شنیدن کی بود مانند دیدن ! آدم تو این تلویزیون های اجنبی یه چیز دیگه ازشون میبینه خب !

    ما که نوشته بودیم واگذاری وبلاگ جانمان شوخی و دوربین مخفی بود ! مگه از جون بچه م سیر شدم که ببخشمش ؟! وا !!

    پاسخحذف
  6. بو یازینی سن اهرلی دن گوزله مه مک عاییب دی .
    دئدیلر شهرلی سن ؟
    دئدی : یوخ ، اهرلی یم !!!

    پاسخحذف

نظرتان راجع به این مطلب چیست ؟