عصر است و از سر کار خسته و کوفته و مقداری نالان با توشه ای بر دست و سفارشات متحمله وارد منزل میشوم . آصف روی کاناپه دراز کشیده و منزلبانو آرنج تا کرده بر زیر سرش و دراز به دراز است و دارد سه ریال مورد علاقه اش را تماشا میکند . سلامها رد و بدل میشوند . با محموله وارد آشپزخانه میشوم و متوجه سلام بلند بالای حنانه از داخل اتاق خودش میشوم . جواب سلام داده و بلافاصله برای رخت بَرکَنی به اتاق خودم میروم . راحتی هایم را میپوشم و به پذیرایی برمیگردم . ناخواسته مینشینم روی کاناپه دو نفری اتاق و فیلمی که منزلبانو نگاه میکند را به تماشا مینشینم . چند دقیقه ای نگذشته احساس اینکه صدای مضاعفی از جای دیگری می آید مرا به خود میاورد .
از آصف میپرسم صدای دیگری می آید ؟ به اتفاق منزلبانو اشاره انگشتی میکنند به اتاق حنا در آنور پذیرایی . در همین حال منزلبانو اشاره میکند که " نسیم " با " حنانه " دارند فیلم تماشا میکنند . میروم طرف همان اتاق . لب تاپ روشن است . هر دو دوست ، به آن خیره شده اند . از ترس اینکه در حالت خلسه شان بی گدار نزنم به آب و وقتی متوجه شدم که دارند هق هق گریه میکنند ، سرکی کشیده و با " نوچ " گویانی مترصد این شدم که متوجه شوند کسی وارد میشود . نگاه هر دو دختر بطرف صدا برگشت . دیدم هردو دارند گریه میکنند و این هق هق صدایی که من شنیدم مربوط به خنده های دو جوان نبود . مربوط بود به گریه دو دختر دانشجو در حین دیدن فیلم " سنگسار ثریا م "
حق پدری ایرانی ام اجازه میداد لب تاپ را ازشون بگیرم و حتا پس شان ندهم اما عاطفه پدری ، فقط برای خنداندن آنها گل کرد ! ادای گریه کردنشان را در آوردم و آنها با چشمهای سرخ شده از گریه خندیدند .
پی نوشت : گویا پخش این فیلم مواجه با اشکال است به نا به دلایلی در ایران . انتقادهایی هم واردشان کرده اند که ما با هیچ کدامشان کاری نداریم . قصدمان روزمره گی خودمان بود . باور بفرمایید لطفن
پ . ن دوم : این پست بدون هیچگونه ویرایش جملات و کلمات به دلیل کمبود وقت ، به فضا پرتاب شد! روزمره گی است دیگر . گاهی به نعل است و گاهی هم به میخ و گاهی هم به درخت و در و دیوار
از آصف میپرسم صدای دیگری می آید ؟ به اتفاق منزلبانو اشاره انگشتی میکنند به اتاق حنا در آنور پذیرایی . در همین حال منزلبانو اشاره میکند که " نسیم " با " حنانه " دارند فیلم تماشا میکنند . میروم طرف همان اتاق . لب تاپ روشن است . هر دو دوست ، به آن خیره شده اند . از ترس اینکه در حالت خلسه شان بی گدار نزنم به آب و وقتی متوجه شدم که دارند هق هق گریه میکنند ، سرکی کشیده و با " نوچ " گویانی مترصد این شدم که متوجه شوند کسی وارد میشود . نگاه هر دو دختر بطرف صدا برگشت . دیدم هردو دارند گریه میکنند و این هق هق صدایی که من شنیدم مربوط به خنده های دو جوان نبود . مربوط بود به گریه دو دختر دانشجو در حین دیدن فیلم " سنگسار ثریا م "
حق پدری ایرانی ام اجازه میداد لب تاپ را ازشون بگیرم و حتا پس شان ندهم اما عاطفه پدری ، فقط برای خنداندن آنها گل کرد ! ادای گریه کردنشان را در آوردم و آنها با چشمهای سرخ شده از گریه خندیدند .
پی نوشت : گویا پخش این فیلم مواجه با اشکال است به نا به دلایلی در ایران . انتقادهایی هم واردشان کرده اند که ما با هیچ کدامشان کاری نداریم . قصدمان روزمره گی خودمان بود . باور بفرمایید لطفن
پ . ن دوم : این پست بدون هیچگونه ویرایش جملات و کلمات به دلیل کمبود وقت ، به فضا پرتاب شد! روزمره گی است دیگر . گاهی به نعل است و گاهی هم به میخ و گاهی هم به درخت و در و دیوار
سلام و سال نوتون مبارک ...
پاسخحذفصادق به ی چاغ یز آیدین
پاسخحذفگنه یازی یز دیرلی دی.
او گنج قیزلار آغلاماسیدیلار شاشقین لیق یری واریدی.او دیرلی و دولی فیلم ایران لی و موسلمان قیز و آروادلارین قره گونلولوک لرین یاخجی گورسدیر،او گون دیلکیم دی کی بوتون اینسان لار شان و آزاد یاشیالار.
به ی شان یاشیاسیز
صادق به ی چاغ یز آیدین
پاسخحذفگنه یازی یز دیرلی دی.
او گنج قیزلار آغلاماسیدیلار شاشقین لیق یری واریدی.او دیرلی و دولی فیلم ایران لی و موسلمان قیز و آروادلارین قره گونلولوک لرین یاخجی گورسدیر،او گون دیلکیم دی کی بوتون اینسان لار شان و آزاد یاشیالار.
به ی شان یاشیاسیز
صادق به ی چاغ یز آیدین
پاسخحذفگنه یازی یز دیرلی دی.
او گنج قیزلار آغلاماسیدیلار شاشقین لیق یری واریدی.او دیرلی و دولی فیلم ایران لی و موسلمان قیز و آروادلارین قره گونلولوک لرین یاخجی گورسدیر،او گون دیلکیم دی کی بوتون اینسان لار شان و آزاد یاشیالار.
به ی شان یاشیاسیز
کاش می شد در پی همین روزمرگی کمی هم پیرامون این فیلم صحبت کرد.
پاسخحذف