۱۳۹۱ مرداد ۱۴, شنبه

بمان پیشم بابا

گفتی امشب
با من سخن خواهی گفت بابا
دیر آمده بودی 

دیرتر از هر شب
...
انتظارم به ته رسیده بود
گیتارم را برداشتم
و در بکارت امید هایت
احساس آبی ام را
نرم نرم یله دادم
به جوی های عریان و خاک شکسته
از فرط تشنگی ات
...
میبینی بابا
صدای نت های آن روز تعطیلی را
كه چقدر ساده بودند

این همان آهنگ رومئو و ‍ ژوليت نبود ؟
...
من مينوازم
و تو به " ربه كا " فكر ميكني .

:: تقدیم به دخترم
84/9/5 سروده شده

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظرتان راجع به این مطلب چیست ؟