نوه: برای چی برف میاد مادربزرگ؟ از کجا میاد؟
مادربزرگ: داستانش طولانیه عزیزم.
نوه: برام بگو.
مادربزرگ: امشب نه. بگیر بخواب.
نوه: خوابم نمیاد. برام بگو، خواهش میکنم.
مادربزرگ: باشه. بذار ببینم ... فکر کنم با قیچی شروع شد.
نوه: قیچی؟
مادربزرگ: انواع متفاوت قیچی وجود داره. و روزی مردی زندگی میکرد که جای دستهاش قیچی داشت.
نوه: یه مرد؟
مادربزرگ: آره.
نوه: توی دستاش قیچی داشت؟
مادربزرگ: نه، دست قیچی بود. اون عمارت بالای تپه رو میشناسی؟
نوه: تسخیرشدست.
مادربزرگ: خب، خیلی وقت پیش یه مخترع اونجا زندگی میکرد. فکر کنم که همه چیز درست میکرد. اون حتی یک انسان درست کرد. براش قلب، مغز و همه چیز گذاشت؛ البته تقریبا همه چیز. میدونی، مخترع خیلی پیر بود. قبل از اینکه بتونه اون مرد رو کامل کنه، میمیره. بنابراین اون مرد تنها گذاشته شد ... ناقص و بیکس.
نوه: اون اسم نداشت؟
مادربزرگ: معلومه که داشت. اسمش ادوارد بود.
مادربزرگ: داستانش طولانیه عزیزم.
نوه: برام بگو.
مادربزرگ: امشب نه. بگیر بخواب.
نوه: خوابم نمیاد. برام بگو، خواهش میکنم.
مادربزرگ: باشه. بذار ببینم ... فکر کنم با قیچی شروع شد.
نوه: قیچی؟
مادربزرگ: انواع متفاوت قیچی وجود داره. و روزی مردی زندگی میکرد که جای دستهاش قیچی داشت.
نوه: یه مرد؟
مادربزرگ: آره.
نوه: توی دستاش قیچی داشت؟
مادربزرگ: نه، دست قیچی بود. اون عمارت بالای تپه رو میشناسی؟
نوه: تسخیرشدست.
مادربزرگ: خب، خیلی وقت پیش یه مخترع اونجا زندگی میکرد. فکر کنم که همه چیز درست میکرد. اون حتی یک انسان درست کرد. براش قلب، مغز و همه چیز گذاشت؛ البته تقریبا همه چیز. میدونی، مخترع خیلی پیر بود. قبل از اینکه بتونه اون مرد رو کامل کنه، میمیره. بنابراین اون مرد تنها گذاشته شد ... ناقص و بیکس.
نوه: اون اسم نداشت؟
مادربزرگ: معلومه که داشت. اسمش ادوارد بود.
از صفحۀ ف ب امید خاکپورنیا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظرتان راجع به این مطلب چیست ؟