جانمان واسه تان بگوید كه دیروز یه جایی مهمون بودیم که در جمع ما یه نوزاد هفت ماهه خوشگل و تپل مامانی بود . صحبت ازهر دری به میان آمد از انرژی هسته ای گرفته ، تا قیمت سیب زمینی . بالاخره صحبت از بچه شد که درپیشانی بچه چی نوشته شده ؟ و درآینده همین بچه چه کاره میشه؟ مامانش اصرارمیکرد که حتما آهنگساز یا نوازنده چیره دستی میشه ! چون گوشهای قوی داره ماشالله. پدرش هم اصرارداشت که نه خیر حتما ورزشکار میشه چون دستاش قویه .... وخلاصه هرکس یه نظری داد و اما نوبت كه به پدر بزرگش رسید پدر بزرگش گفت :نوه من حتما سیاستمدار میشه مطمئن هستم! همه پرسیدن آقا جون چرا سیاستمدار؟ گفت : نیگاه کنین نوه من داره میخنده.......اما از پایین خودشو خراب کرده ٬ از پایین ریده به خودش و ازبالاداره لبخند به ما تحویل میده..!
پی آمد : بنظرمان هنوز هم گرفتار این مسئله ایم بعد از سه سال ! سه سال یعنی معادل سیصدو شصت و پنج روز ضربدر سه ، که داریم" در جا " قدم میزنیم
پدربزرگ معلومه آدم دنیا دیده ای هست :)
پاسخحذفحتمن هرازگاهی از این بچه بنویس ببینیم در چه حاله. اخرش چی میشه
اینجارو هم هر روز عوض میکنی که. قبلن که باصفاتر بود.همون بنر بالایی و چیدمان صفحه. الان یکم به گوز ادم آلا بیلا مییاد. البته این نظر منه.هرچی خودت صلاح بدونی :)
اون حس درجا زدن خیلی حس ناخوشایندیه.میفهمم
پاسخحذفمنم با ايشون موافقم البته نظريه و فقط برا خود ادم محترم. تو آخرش كار دستت ميدي باز خدارو شكر اهر از اون جاها نداره ولي نگرانتم خلاصه تنها نرو باغ خطر داره ترقه ديگه جايي برا الكي خوش هم نيست بهتره يه شغل ديگه پيدا كنم
پاسخحذفسلام!
پاسخحذفاز قدیم گفتن حرف راستو از بابابزرگ بچه بشنو!!!