مادر ِ گربۀ دخترک صاحب دو فرزند شده بود . یکی عمر باقی داشت و دیگری طعمه سرقت اغیار (سگ یا آدمی!) شده که از سرنوشت اش بیخبر مانده بود .
او وقتی متوجه شد که کسان دیگری یکی از گربه های مَلوس اش را به یغما برده ، و احیانن مُرده ، گریه کرد ...
مقدار زیادی غم خورد ولی چیز دیگری نخورد . حتا چند روزی لب به غذا نزد دخترک .
گربه ملوس کوچک ماند و مادر و حوض تنهایی ِ خودش
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظرتان راجع به این مطلب چیست ؟