۱۳۹۱ بهمن ۹, دوشنبه

حاجی بلند شو ببین و بخاب !


عصبی و پَکَر است . عصری آمده است پیشم . مثل هر روز سرحال و شاداب نیست . علتش را جویا میشوم .
من : چیزی شده مهندس ؟
مهندس : امروز با پسر بزرگ مرحوم حاج ...  که از آشنایان است رفتم برای برآورد هزینه اتمام ساختمان چندین طبقۀ نیم ساخت آنمرحوم  که دو ماه است فوت کرده  و  یکی از میلیاردرهای منطقه محسوب میشد  که چندین باغ و راغ و املاک و ... برای فرزندانش به ارث گذاشته است
من : خُب
مهندس : مبلغ هزینه که مبلغ اندکیست از جمله ریزه کاریهای باقیمانده ساختمان را وقتی به پسرش گفتم   دست روی دست زد و گفت : میبینی مهندس ؛  اگر حاجی دوماه دیگر زنده مانده بود این یکی ساختمان را هم تا الان تمام کرده بود و ما را با این گرانی و کمبود مصالح ساختمانی  درگیر ساخت و سازش نمیکرد .
من : (ء) + ( کُپ!)
مهندس : اَه اَه


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظرتان راجع به این مطلب چیست ؟