۱۳۸۸ شهریور ۲۷, جمعه

تقصیر آستین



دارد پائیز فرا میرسد - رسیده است . اینجا نزدیک سه روز است که باران میبارد . گاهی به شدت است و تند و گاهی هم نَم نَمک . هوا هم خیلی خنک شده است . برای رفتن به محل کارمان با ماشین ، مشکل پارکینگ داریم چرا که خدا رو شکرهر خانواده اهری و یاشاید ایرانی یک الی سه ماشین دارد که حتمن یکی از آنها بیرون است که با وام خرید خودرو خریده شده اند و یا نقدی( حالا ما با قروضاتش کاری نداریم ) . ظهری با همین دید منفی ! تصمیم گرفتیم بی چتر ( چتر مردانه نداریم ! دوتا داریم که هردوش زنانه س ) چتر خودمان را یا آصف خان از پای در می آورد و یا ما جایی که نمیدانیم کجاس جا میگذاریم .... بگذریم ، داشتیم بعرض میرساندیم که بعد از ظهر پیاده و زیر باران نسبتن کم ذوقی راهی محل کار میشدیم .
چشمتان روز بد نبیند . امان از دست ناودانهای تعبیه شده به اقصا نقاط پیاده رو ها ! همه و یا اکثرشان آب پشت بامشان را با لوله ای حالا پلاستیکی و یا گالوانیزه انداخته اند چپ و یا راست و یا سِنتِر ( این کلمه از برای اینست که ماهم انگلیسی هم را هم بعله ) پیاده روها . آدم حواس بجایی میخواهد که مثل مار و یا کرم در خودش به لولد و وجود فیزیکی اش را آنقدر منعطف سازد که زیگزاگن ! از زیر اینهمه شُراشُر آب ِ قاطی شده با شاش و یا احیانن فضله! گربه و یا کلاغ پشت بامی خود را رد عالم بکند .
دروغ چرا ! ما دوبار زیر همین آب ناودانها اسیر شدیم و با وسواسی که داریم دو بار هم بعد از برگشتن به خانه استحمام کرده ایم ولی هنوز احساس لطافت از وجودمان نمیبارد . حالا شورای شهر و شهرداری به کُلُهم ! گردنگیرش نباشد . کسی مسئول خایه داری از این شهر هست که پا پیش گذارد و حل معضل کند ؟ ... ؟ شهردار ؟ شورای شهر ؟ بیایید به کمک مردم این شهر قبل از اینکه قانقاریا بگیرند . و یا حتا مَرَض وسواس ، حالا هی شانه خالی نکنید . هی نگوئید : ما نبودیم دستمان بود . وتقصیر آستینمان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظرتان راجع به این مطلب چیست ؟